اینم اولین داستان من به عنوان نویسنده بربچ کبرا امیدوارم خوشتون بیاد از تاخیر واینکه بخش اولش کوتاه ببخشید
بن: لعنتی خسته شدم! سمیر:اوففف من کم کلافه شدم تو عین مرغ قد قد کن بن:سمیر الان نزدیک یه ماه ک یه کار درست حسابی انجام ندادیم !این مامورای جنایی هم ک یه سر دارن از پاسگاه ما بازجویی میکنن فقط چون یه ماموریت لو رفته سمیر :چه میدونم تو جلوتو نکن این ماشین خوردش کنی کرو پدرمو درمیارن (از مرکز به تمام واحد ها به پاسگاه کبرا حمله شده وزندانی ها ک در اونجا بود در حال فرار با با یه ون مشکی رنگ باپلاکbk xg6 تو بزرگراه 54دیده شدن سمیر : از کبرا 11به مرکز مانزدیک اونجایی تاخودمو نو بهش میرسون _مواظب باشید اونا مسلحن ودر ضمن خانوم کیم کروگر ودوتا از مامورینو گرگان گرفتن بن سمیر باهم نه!!!!!!!!
سمیر : اونا هاش بن : دیدمش فقط بااحتیاط نمیخوام بی رییس شم تازه بااین یکی جور شده بودم سمیر از پنجره میره بیرون تا چرخای ماشینو هدف بگیره اما همون موقع یه کامیون جلو دیدش میگیره وماشینی از پشت به ماشین بن برخورد میکنه بن سرعت میگیره تا از قسمت بار کامیون خارج سمیر:بن اگه خالی باشه این کار امکان پذیره واگه پر باشه ....ین احتمال ش پنجا پنجاس حالا اماده 321پرواز..........اما ماشین پر بود و گیر میکنن وچون بزرگراه بوده ماشینا باسرعت زیاد به کامیون برخورد میکنن وراه به کلی بسته میشه
در پاسگاه
شرانکمن ااقایون شما باعث شدیدراه بسته شه واون ون فرار کنه سمیر :ولی خانوم شرانکمن اون کامیون مزاحم ماشد وگرنه ما..شراکمن: اون کامیون داشت میپیچید وکاملا قوانین راعیت کرد ولی شما باعث شد گیرکنه والانم از این پروند کنار زده میشید
در ادامه
بن : اره درست ماموریت ساعت لو رفته یه جا دیگه محموله هاتو نو جابه جا کنید کسی ک لوتون داده جیسونو اسم کوچکشو میدونم من باید قطع کن سمیر داره میا
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3